پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

پرهام مهربونم

پسرک من کلی کار خوب می کنه

ا ین روزها خیلی از خودم راضی هستم ، حالا دلیلش چی هست ؟؟   از اول سال تصمیم گرفتم یه سری از کارها رو توی برنامه روزانه ام قرار بدم و خودم رو مقید کنم که همیشه انجامش بدم .   حالا این برنامه ها چی هست ؟؟   یکی اینکه هر روز  پرهام بعد از اینکه شامش رو خورد حتماً حتماً بهش شیر می دم که حالا شیر رو به صورت ساده ، شیر و خرمای میکس شده ، شیر و موز یا شیر و تخم مرغ هست .     دیگه اینکه حتماً هر شب براش مسواک می زنم ، اول خودش مسواک می کنه و بعد من خیلی تمیز تر براش مسواک می کنم  ،خدا رو شکر هیچ مقاومتی نمی کنه و راحت اجازه می ده تا براش  مسواک کنم. البته جدیداً آقا...
26 فروردين 1394

سلام بر سال 94

لحظه سال تحویل ساعت 2 و 15 دقیقه و 10 ثانیه روز شنبه 1 فروردین 1394 هجری شمسی بود .   از اسب پیاده شدیم و سوار بر بز شدیم .   و من مثل همیشه عاشق سال نو و لحظه سال تحویل .   اصلاً اون لحظه یه حس ناب و دوست داشتی رو تجربه می کنم .    بعد از اینکه کل خونه رو تمیز کردیم ، سفره هفت سین و چیدیم و منتظر موندیم تا لحظه تحویل سال فرا برسه.     پرهام ظهر نخوابیده بود و حول و حوش ساعت 9 شب خوابش برد .   به خاطر همین  با محمد تصمیم گرفتیم پرهام رو بیدار نکنیم و خودمون دوتا عکس بگیریم  و فردا صبح عکسای خانوادگی  رو بگیریم .   &n...
15 فروردين 1394

خداحافظ سال 93

الان ساعت یک نیمه شبه ، چه تاریخی نمی دونم !!!!! 29 اسفند ماه 1393 یا 1 فرودین یکهزار و سیصد و نود و چهار؟؟؟؟؟   یک سال دیگه هم گذشت و وارد سال جدید خواهیم شد.   سال 93 سال خوبی بود ، با جشن تولد بهار، دختر دایی پرهام ، شروع شد و با عروسی علی ، عموی پرهام ، به پایان رسید.   یک سال پسرم بزرگتر شد ،   بعضی وقتا که توی وبلاگها می خوندم یا از زبون کسی می شنیدم که می گفتن دلمون واسه بچگی های فرزندامون تنگ شده خنده ام می گرفت و پیش خودم می گفتم چه مسخره !!!!   مگه ممکنه کسی از بزرگ شدن بچه اش غمگین بشه و دلش واسه زمانهایی که بچه اش راه نمی رفته ، حرف نمی زده یا دندون نداشته تنگ...
1 فروردين 1394
1